
شعر در مورد قمار عشق|شعر در مورد قمار عشق و زندگی|شاعر سید مصطفی بشیری
شعر در مورد قمار عشق
شعر در مورد قمار عشق و زندگی
شاعر سید مصطفی بشیری
تو عشق را قمار نمی کنی عشق تو را قمار کرده است این بازی اوست
فتادم در کف دلدار شهر اشوب تر دستی نگاهش مست و چشمش مست و از سر تا به پا مستی
من از ایینه ی مهتاب در کوی تو دانستم هنوز ای مه به حسن بی زوال خویش پا بستی
گشودم لب غم دیرینه را تا بازگو سازم ولیکن طرح خواب افکندی و چشمان خود بستی
اگر گویم رباعی یا غزل در وصف گیسویت به طنازی و رندی می بری در شعر من دستی
دلم را می کنم گردو نه ی زرین رویاها بران با سرعت طوفان بی پروای بد مستی
بشیری نیستی اهل قمار عشق با خوبان تو از اول نبودی اهل این بازی مگر هستی