شعر در مورد سخن عشق|شعر در مورد درد فراق|شاعر سعید نیکوکار
سنگین تر از درد فراق یار چیست که می تواند ذره ذره قلب عاشقی را بسوزاند و اب کند
ز ان درس و کلاس و مدرسه بیزارم که دور کند مرا دمی از یارم
هر لحظه که من به یاد او می افتم از درد فراق روی او بیمارم
جز سوز و گداز چاره ای نیست مرا می سوزم و غیر ناله نبود کارم
ساقی بده جام می که من بی تابم زیرا که به سر هوای دلبر دارم
در بحر غم و موج بلا افتادم ای منکر عشق تو مکن انکارم
از سوز دلم نداشت بیگانه خبر جز دوست نباشد اگه از گفتارم
ساعی کنم افشا غم و اسرار دلم ان دم که چو حلاج زنی بر دارم





