تاریخ ایل شاهسون بغدادی |ایل شاهسون بغدادی در دوران کریم خان زند |کریم خان زند و علی خان قاسملو

تاریخ ایل شاهسون بغدادی |ایل شاهسون بغدادی در دوران کریم خان زند |کریم خان زند و علی خان قاسملو

تاریخ ایل شاهسون بغدادی

ایل شاهسون بغدادی در دوران کریم خان زند

کریم خان زند و علی خان قاسملو

 

 

کریم خان با اگاهی از حرکت ایلی بزرگ ،شجاع،غیور و جنگ اور از فاتحان جنگ هندوستان جهت همراه نمودن انان ،به طرف ایل شاهسون حرکت می نماید.از جلوداران سوال می نماید : نام این ایل چیست؟

می گویند: شاهسون.

– سرکرده شما کیست؟

چون طایفه قاسملو از بخش آرخلو که در جلو ره می سپارد و نوروز علی خان شش ساله را به سرکردگی ایل قبول نداشت میگویند:(علی خان قاسملو).کریم خان با دعوت علی خان برای صرف نهار پای در چادر علی خان می نهد .علی خان همه ریش سفیدان و بزرگان را به این مهمانی فرا می خواند و مشغول پذیرایی از کریم خان و همراهانش می گردد.

از هر دری سخنی می رانند تا این که کریم خان مقصد ایل را می پرسد .

علی خان می گوید: به سوی بغداد می رویم که از انجا امده ایم .

کریم خان : چرا؟ به چه علت و برای چه ؟

علی خان : ایل بزرگ است ،مرتع و چراگاه می خواهد که در بغداد داریم .

کریم خان می اندیشد و از ادامه بحث صرف نظر می نماید .او گفتگو را چنین ادامه می دهد:علی خان من چندی پیش خوابی دیدم که یا تو شاه می شوی یا من ،اکنون بیا و پیمانی ببندیم چنان چه تو شاه شدی من وزیر و اگر من شاه شدم تو وزیر من شوی ،حال چه می گویی؟ بیا و به بغداد نرو و با هم باشیم .

علی خان که مردی رک و زود خشم است با تندی در جواب می گوید : آدم قحطی است که من و یا تو شاه شویم این چه چرندیات است که به هم می بافی.

کریم خان با تدبیر خود را ناراحت و عصبانی می نمایاند و دستور می دهد اسب ها را بیاورند با تمام افرادش پا در رکاب می نهد و به عمد بدون انکه لقمه ای بخورند یا ابی بیاشامند از ان جا می روند.

در سنت عشایر رفتن میهمان از کاشانه عشیره بی هیچ پذیرایی زشت و ناپسند است .ریش سفیدان و بزرگان علی خان را سرزنش کرده به باد استهزا می گیرند و می گویند چنان چه کریم خان مهمانت را بر نگردانی دیگر ما هیچ کدام قدم به سامانت نگذاشته و لقمه ای از نانت را نخواهیم خورد .اکنون وقت داری که با عذر و معذرت کریم خان را برای صرف نهار برگردانی .

علی خان سوار می شود و در راه افسار اسب کریم خان را می چسبد .عذرها می اورد و اظهار پشیمانی می کند با خواهش و التماس از او می خواهد که برگردد و باعث خانه خرابی او نگردد .اما کریم خان هم چنان استوار و خشمگین بر جای است و به هیچ یک از سخنان علی خان گوش فرا نمی دهد .سرانجام علی خان می گوید اگر برگردی خوابت را نیز می پذیرم و قول می دهم در کنارت بمانم .

کریم خان که از لحظه اول سخنش منتظر چنین سخنی بود تا ان را می شنود بر می گردد و از علی خان قول همراهی و همگامی را می پذیرد.

ایل در شیراز همانند خراسان و کلات بار دیگر خیمه و خرگاه به پا می دارد اما با این تفاوت که علی خان قاسملو خود را به عنوان رهبر ایل تحمیل کرده و نوروز علی خان قدرت را از دست داده و با کودکان به بازی سرگرم است.