زندگی نامه دکتر حسین بلورچی|بیوگرافی دکتر بلورچی |دکتر بلورچی پزشکی با ویژگی های ارزشمند
زندگی نامه دکتر حسین بلورچی
بیوگرافی دکتر بلورچی
دکتر بلورچی پزشکی با ویژگی های ارزشمند
__ پدر:مرحوم پهلوان میرزا داود بلورچی فرزند نایب علی خان
__ مادر: مرحوم رقیه مهربان نوه حاج شیخ اصغر قاضی _ امام جمعه و حاکم شرع اسبق سابق . مرحوم مادرم که پس از فوت پدرم در سال ۱۳۴۱ شمسی ،کمر همت به تربیت و نگهداری ما بست و به همین دلیل دو سال متوالی به عنوان یکی از (مادران نمونه کشور) انتخاب شد.
__ برادران: مرحوم بریر بلورچی – مهندس زهیر بلورچی _ دکتر حبیب بلورچی – و مرحوم ابوالفضل بلورچی
__ خواهران: ۶ تن که بجز یک تن ،بقیه روی در نقاب خاک کشیده اند .
__مرحوم ابوالفضل بلورچی = صاحب منصب ژاندارمری که اهل ادبیات هم بوده و خطی خوش داشته است.
__ مرحوم بریر بلورچی =فوق دیپلم شیمی و کارمند شهرداری
__ مهندس زهیر بلورچی=مهندس راه و ساختمان و فوق تخصص سد سازی و اب های زیر زمینی
__ دکتر حبیب بلورچی=متخصص داخلی و فوق تخصص قلب و فوق تخصص طب هسته ای
__ دامادها : مرحوم حاج علی شریف -مرحوم عبدالکریم هاشمی-مرحوم احمد امینی- مرحوم اکبر جوکار-مرحوم احمد اقا طبیب صالحی
__ همسر: خانم میترا ملک سعیدی -اهل تهران – خانه دار – همراه خوب من در زندگی و یار من در خدمت و طبابت من -مشوق بزرگ من برای ماندن در ساوه و ادامه خدمت به مردم شریف شهر خودم .ایشان در بین سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ اقامت من در امریکا همیشه مشوق من بوده برای بازگشت به ایران و خدمت به هموطنانم .ایشان در کارهای عام المنفعه مانند دستگیری از مستمندان و تهیه جهیزیه برای ازدواج دوشیزگان که در استانه ازدواج هستند و حتی مشاوره با زن و شوهران برای جلوگیری از طلاق ها و از هم پاشیدگی کانون خانواده ها از خود من جلوتر بود.
فرزندان:دو فرزند خداوند عطا فرمود:
۱_ دکتر مهرناز بلورچی _ دکتری روانشناسی کودک
۲_ دکتر ماندانا بلورچی _ مهندس کشاورزی
پدر: مرحوم پدرم متولد ۱۲۴۶ شمسی از راه کسب در بازار (خرازی و بلور فروشی) صاحب سرمایه قابل توجه گردید .در بستر بیماری سخت و ناامید کننده ای گرفتار می شود -با خدای خود عهد می کند که در صورت بهبودی، تمام سرمایه اش را خرج مردم نماید -با بهبودی ایشان سال قحطی و وبا، که تقریبا اواخر سلطنت احمد شاه بوده شروع می شود- سال وحشتناکی که قابل تصور هم نیست -پدرم بارها برای ما تعریف کرد که چگونه بوده است :
مردم چیزی برای خوردن نداشتند -حتی گربه های منازل را برای رفع گرسنگی ذبح کرده و استفاده کرده بودند .خیلی ها برای رفع گرسنگی به بیابان رفته و علف و گیاهانی را برای رفع گرسنگی می خوردند -همراه با این وضع غیر قابل تصور بیماری وبا هم شایع می شود -هیچ کس به فکر مردم نبوده و هیچ امکاناتی در دسترس نبوده -پدرم به عهد خود وفا می کند ،در چند محله ساوه نانوایی دائر می کند و برای هر خانواده یک قرص نان سهمیه معین می کند که رایگان دریافت می کرده اند .چند نفر(انگشت شمار) پولدار هم بوده اند که کمکی نمی کردند و امکانات خود را مخفی کرده بودند .پهلوان میرزا داود سوار بر اسب،تفنگ بر دوش کنترل شهر را در اختیار می گیرد .به این دو سه نفر پول دار مراجعه و از انان تقاضای کمک می کند که قبول نمی کنند .با فشار و اصرار سهمیه کمی برایشان تعیین می کند که بدهند برای اداره و گردش کارها و کمک بیشتر به مردم.
به علت قحطی و وبا مردم در کوچه و خیابان جان می دادند و جنازه ها زمین می ماند سگهای ولگرد و گرسنه سراغ جنازه ها می رفتند- ایشان با پول خود از صبح زود روزی ۱۰ کارگر به کار می گرفته که جنازه های مردم را جمع کرده و به قبرستان برسانند و لاشه سگ ها را که با تفنگ می زده جمع اوری کنند .ایشان می گفت: بارها همان ۱۰ کارگر که صبح به کار می گرفتم ،شب از وبا فوت می کردند و ۱۰ نفر دیگر استخدام می کردم .تجمع جنازه ها در قبرستان (سید اسحاق) کار را مشکل کرد -غسالخانه هم نداشته اند .پدر اولین غسالخانه را در سمت شرق امامزاده اسحاق (ع) می سازد که تا چندین سال قبل خرابه های ان بر جا بود .برای سهولت کار پدر به خدمت مرحوم اقا شیخ علیرضا مددی می رود و مشکل را بیان و کسب تکلیف می کند .ایشان فتوا می دهد که برای پیشگیری از فاجعه ای دیگر جنازه ها احتیاج به کفن و شستشو ندارند ،دسته جمعی دفن کن .و پدر چنین می کند . پدر (فکر می کنم برای اموزش و عبرت) بارها این داستان را برای ما تعریف کرد .یک مورد را بسیار تکرار کرد : در حین گشت زنی و جمع اوری جنازه ها ،می رسند به حمامی متروکه -کارگران می روند داخل و برمی گردند و می گویند: یکی اینجا مرده و مدتی هم گذشته و بلند کردن جنازه ممکن نیست .و از این کار خودداری می کنند .پدر از اسب پیاده می شود و از پله های حمام پایین می رود -جنازه ای متعفن می بیند .ان را به کول می کشد که از پله ها بالا ببرد -میان پله ها جنازه متلاشی می شود به روی پدر …پدر گفت رو به اسمان کردم و گفتم خدایا این یکی را روز محشر یادت باشه !
نام گذاری فرزندانش: ان مرحوم از غلامان امام حسین (ع) بود و مجالس روضه ماهانه در منزل دائر می کرد – به همین دلیل اسم یک پسر را حسین (دکتر حسین بلورچی) انتخاب و پسران دیگر را بریر- حبیب – زهیر – نام نهاد که این سه از یاران با وفای حسین (ع) هستند.





