بیوگرافی دکتر مرسل صدیق|دکتر مرسل صدیق|دکتر مرسل صدیق کیست
بیوگرافی دکتر مرسل صدیق
دکتر مرسل صدیق
دکتر مرسل صدیق کیست

دوران کودکی من تا ۹ سالگی در روستای لاله کان گذشت.خاطرات دوران کودکی ام بعد ها در تمام لحظه لحظه های زندگیم زنده می شد و همیشه ارزویم تکرار صحنه های ان دوره بود. همیشه به یاد ان بازی های کودکانه ای می افتادم که با پسرعموها و دخترعموها در حیاط بزرگ پدربزرگمان دور هم جمع می شدیم و ساعت ها بعد از غروب افتاب اتش روشن کرده و بازی می کردیم .پدربزرگ ما دو همسر داشت از همسر اولی شش پسر و یک دختر و از همسر دومی چهار پسر و یک دختر داشت .پدر بزرگ در منزل خان نشین می نشست که در وسط حیاط بود و حیاط با یک دیوار به دو قسمت تقسیم شده بود .یک همسر با پنج فرزند در یک قسمت که هر فرزند یک خانه مستقل داشت و همسر دیگر با پنج فرزند در قسمت دیگر سکونت داشتند .اما دور هیچ کدام این خانه ها دیوار یا محدوده ای نبود بلکه حصاری بر دور تمام واحد ها کشیده شده بود و یک دروازه بزرگ ورود و خروج داشت.همه برادرها و خواهرها و همسرانشان و پسرها و دخترها درون این حصار بزرگ با هم زندگی می کردند . قصه های شبانه ما داستان سالدات ها بود حمله روس ها به ایران و جنگیدن پدربزرگ های ما با سالدات ها و اشغال لاله کان و تخریب ان و ماندن و تخلیه و باز ساختن لاله کان …
اغلب به یاد قلعه های بزرگ روستای مان می افتم که با هم سن و سال های خود بر روی دیوارهای ان بازی می کردیم و بزرگان داستان این قلعه ها را برایمان تعریف می کردند و اینکه روزی محل بزرگ تجارت بود و کاروانیان جاده ابریشم در انجا منزل و دادو ستد می کردند و روزی بوسیله اشغالگران منفجر و تخریب شدند .
همیشه به یاد ان شب هایی می افتم که بعد از بازی در منزل پدر بزرگ مادری جمع می شدیم و بادام می شکستیم و کشمش می خوردیم و بچه ها با هم بازی می کردند و بزرگترها برایمان قصه و داستان می گفتند .
پدربزرگ مادری من منزل بزرگی داشت که در وسط ان خان نشین دو طبقه ای بود که به ان بالا خانه می گفتند و پدربزرگ در بالا خانه می نشست و پسران و دختران و نوه ها دور او جمع می شدند و شب ها قصه تعریف می کردند . هر یک از فرزندان واحد مستقلی داشتند ولی
همگی درون حصار و حیاط بزرگ زندگی می کردند .پدربزرگ مادری من از شاهسون های ایل بغدادی-طایفه کلوند بود .که بعد از جنگ لاله کان از خان اباد به لاله کان امده بود .خان اباد محل سکونت خان های ایل شاهسون طایفه کلوند بود . او در لاله کان ملک خریده و باغ ، دام و حشم زیادی داشت . بهترین خاطراتم از زمانی است که اواخر تابستان در باغ ،انگورها را می چیدند و در چلوس(چال حوض) اب انگور را می گرفتند و درون دیگ ها ان را می جوشاندند و شیره درست می کردند و از کف شیره به بچه ها می دادند که شیرین ترین شیره دنیا بود .داستان فریدون شاه را در منزل پدربزرگ شنیدم و به ذهن سپردم که در زندگی من اثر عمیقی بر جای گذاشت .در لاله کان به زبان محلی ان را (قصه فرتان شاه) می گفتند. در چنین محفلی داستان سالدات ها یک قصه درازی بود که در ذهن من تاریخ شده بود .قصه های مادربزرگ و عموها و دائی هایم را هرگز فراموش نمی کنم .انها از هر چیزی قصه می ساختند و هر یک از چیزی قصه می گفتند .همه قصه ها برای ما دلنشین و شیرین بود اما یک قصه عجیب ،همیشه برای ما بچه ها بسیار جالب بود و همیشه علاقه داشتیم این قصه عجیب را بارها و بارها برایمان بگویند.قصه هجوم سالدات ها که راوی قصه ، گاهی تا نیمه شب ان را به این شرح ادامه می داد:
….یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود .ان سال هوا خیلی سرد بود.برف سنگینی باریده و ادم ها تا بالای زانو توی برف فرو می رفتند . گوسفندان نمی توانستند از زاغه ها بیرون بیایند .بچه ها کوه های برفی درست می کردند و از قله انها سر می خوردند و پایین ان ولو می شدند .عده ای مریض شده بودند .بعضی ها چند دست لباس روی هم می پوشیدند .نفس ها که از دهان بیرون می امد در هوا یخ می زد .روستا در بستری از سفیدی برف غرق شده بود .فقط نوک درختان و کنگره قلعه ها از برف بیرون مانده بود تا راهنمای مسافران کاروان ها که می امدند باشند.انها در کاروانسراهای روستا اقامت و اجناس خریدو فروش می کردند و وقتی هوا خوب می شد به راه خود ادامه می دادند .اما ان سال ،در اذر ماه ۱۲۹۴ شمسی ،جغدها که نزد روستاییان سمبل خبرهای بد بودند بر روی دیوارها نشستند و صدای کشیده و بلند جوغ …جوغ… سر دادند ،گویا حادثه شومی در راه است .این همهمه در تمام روستا پیچیده بود که حادثه عجیبی در پیش است و قصه شب ادامه داشت ….
هر زمستان که برف سنگینی می بارد من به یاد ان زمستان هایی می افتم که برف سنگین تمام را ها را می بست .حیاط ها پر می شد و ما بچه ها در زیر برف تونل درست می کردیم و تونل ها را به هم وصل می کردیم و در داخل این راهروهای برفی مرغ و خروس هایمان را دنبال می کردیم و گاهی تونل خراب می شد و ما زیر برف ها گیر می افتادیم .در این روستا فرزندان یک طایفه یا قومی زندگی می کردند که از نژاد اریائی ایران باستان بودند که در کتاب های (لاله کان-مهد ازادگان) ریشه قومی انان امده است ،خانواده خان ها که هنوز هم خانواده های اصیل لاله کان به همین نام خوانده می شوند ….اجداد این ها روستای ابادی را ایجاد کرده بودند .چشمه جوشان قنات لاله کان را کنده بودند که اب کافی ان همیشه جاری بوده و باغ ها و مزارع را سیراب می کرد ….مال و حشم فراوان داشتند .چندین قلعه بزرگ ساخته بودند که در قلعه ها ی اصلی خانواده ها ساکن بودند و در کاروانسراهای عمومی کاروانیان شاهراه شرق و غرب کشور اطراق می کردند .نام این روستا را لاله کان گذاشته بودند چون در فصل بهار تمام باغ ها و دشت های اطراف پر از گل های لاله بود و لاله کان یعنی محل (وکان=مخزن) رویش گل های لاله که در زبان محلی به گل های لاله وحشی شیق قی لیق (یا همان شقایق ) گویند .در روستای همجوار ان انواع گل ها روئیده می شد که ان محل را گل کان نامیدند و روستای دامنه کوه را ورده(ورد=گل سرخ و ده=روستا) که ورده را به نام ده گل سرخ نامیدند .لاله کان در مسیر جاده ابریشم شاهراه شرق و غرب کشور قرار داشت .کاروانسراهای بزرگ و متعدد ان ،محل اسکان کاروانیان و محل امنی بود که مردم اموال خود را به امانت می گذاشتند و می رفتند ،بعدها برمی گشتند و اموال خود را می گرفتند .تجار شرق و غرب کشور در مسیر تبریز،زنجان،قزوین به لاله کان می امدند ،در کاروانسراهای ان بار می انداختند و تجارت می کردند .اهالی منطقه در این محل داد و ستد می کردند و سپس کاروانیان به سوی ساوه ،قم،کاشان،اصفهان و کرمان و به سوی جنوب و هند در مسیر شاهراه شرق و غرب و برعکس حرکت می کردند .اهالی روستا به کشاورزی و دامداری مشغول بودند .با کاروانیان کالا و اجناس دادو ستد می کردند و خود نیز بین شهرها تجارت می کردند .این خانواده ها برادرانی بودند که از نسل مردی به نام مرسل (معروف به مرسل خان) که این ها نواده هایش بودند .در زمان حمله روس ها افرادی چون سلطان محمد خان مسئول امنیت لاله کان و حوزه امنیتی ان بود که کاروانیان در مسیر جاده ابریشم رفت و امد می کردند و معمولا در ان زمان هفت فرسخ از لاله کان به سمت شرق و هفت فرسخ به سمت غرب منطقه امنیتی لاله کان بود و سلطان محمد خان همراه برادرانش اقا محمدخان و عزیزخان ،کربلائی رستم و …. در لاله کان زندگی می کردند و برای حفاظت از اموال خود و برای حفاظت از اموال کاروانیان مسلح بودند و انواع اسلحه های معمول ان روز را در اختیار داشتند .این ها مردان شجاع وسلحشوری بودند که در مقابل یاغیان و اشرار ایستادگی می کردند و از مال و ناموس خود دفاع می کردند و همیشه اماده نبرد و دفاع بودند …ان روزها روزهای بسیار سردی بود که در ۲۴ اذر ماه ۱۲۹۴ عصر هنگام متوجه شدند که قشون روسیه به چند کیلومتری روستا رسیده است…
…این کتاب تاریخ حماسه نبردهای زمستان سال ۱۲۹۴=۱۹۱۵ در روستای لاله کان را بازگو می کند .کتاب برگرفته از داستان هایی است که مادربزرگ ها و پدربزرگ های لاله کانی سینه به سینه به نسل های بعدی منتقل کرده اند .اثار خرابه های باقیمانده از قلعه های کریم خان و نصیرخان و قاسم خان و صدها اثار باقیمانده انگیزه نوشتن این کتاب را بوجود اورده اند .(قبور روس ها ) در ارامگاه عمومی لاله کان که مدفن افسران و سربازان روسی است که در جنگ لاله کان کشته شدند محرک این نوشته اند .این کتاب متکی بر تحقیقات وسیع در مراکز اسناد تاریخی و کتاب های متعدد و تحقیقات کتابخانه ای و تحقیقات اسناد و مدارک است .از جمله مستندات این تحقیق ،کتاب عملیات در ایران نوشته ژنرال جیمز موبرلی انگلیسی و مستندات ان ،کتاب تاریخ هجده ساله اذربایجان نوشته احمد کسروی و از کتاب خاطرات منشی اول سفارت المان مورخ الدوله سپهر،کتب و مستندات اخذ شده از وزارت امور خارجه ،مکاتبات و کتب خریداری شده از روسیه همچون (باراتف۱۹۱۸-۱۹۱۴) و مکاتبات و اطلاعات تهیه شده از کتابخانه سنت پترز بورگ اطلاعات اخذ شده از کتابخانه کنگره امریکا و کتب موزه سلطنتی بریتانیا،مجلات و روزنامه های ایران در دوران جنگ و یادداشت های متعدد دیگران می باشد …
این کتاب بخشی از تاریخ ناگشوده و نانوشته کشور ایران است که هر چند در نوشته های پراکنده اشاراتی بر ان رفته است اما انچه اتفاق افتاده بدخواهان و ترسوهای حکومتی وقت اهمیت ان را پنهان کرده اند تا هم عظمت یک ملت و شجاعت یک قوم را پنهان کنند و هم موجب ناراحتی اربابان خود نشوند که در ان دوره کشور را تقسیم کرده و اشغال نموده بودند …
اهمیت نبردهای لاله کان در این است که قشون ژنرال های روسی در لاله کان زمین گیر شدند و در مقابل دفاع زنان و مردان لاله کان عقب نشینی کردند و پس از کمک گرفتن از نیروهایی که عازم تسخیر تهران بود ،لاله کان را محاصره کرده و به مدت ده روز با انواع سلاح ها جنگیدند تا بتوانند لاله کان را اشغال کنند.برای اشغال لاله کان در مقابل نیروهای مقاومت قرار گرفتند که ترکیبی بودند از ساکنین لاله کان و نیروهای مقاومت ملی که از قم و ساوه می رسیدند و افرادی چون نایب حسین کاشی از کاشان، سالار خان خلج از ویدر و هدایتی از زرند که به کمک لاله کان امده بودند و سپس در دانگ (قلعه شاه عباسی) سنگر ساخته و جلو پیشروی سپاه روس به سوی ساوه را گرفته بودند .نتیجه مقاومت و جنگ لاله کان این بود که نیروهای روسیه که در ینگه امام کرج تجمع و تهدید می کردند که به زودی به سوی تهران حرکت کرده و انجا را اشغال خواهند نمود .مبارزین و دولتمردان و نمایندگان دولت های خارجی شروع به ترک تهران نموده و نزدیک بود که احمد شاه با درباریان خود از تهران خارج شوند ،که به علت درگیری در لاله کان از رفتن به تهران صرفنظر کردند .از دیگر نتایج ان این است که ساوه از دست سلاته ها در امان بماند .ساوه بارها در طول تاریخ زخم برداشته بود. در سال ۶۱۷ هجری قمری ساوه و اوه مورد هجوم مغولان قرار گرفت و به کلی منهدم و کتابخانه بزرگ ساوه که بزرگترین کتابخانه جهان بود طعمه حریق گشته و کتب ارزنده ان نابود شد و در نیمه دوم سده هشتم هجری نیز ساوه دستخوش غارت های طغای تیمور گردید ،اما این بار به همت جنگجویان لاله کان و نیروهای مقاومت ملی از ویرانی نجات پیدا کرد .
نیروهای روس که با مقاومت جنگجویان قلعه لاله کان روبرو شده بودند به دو دسته تقسیم شدند . گروه اول که حدود ۲۰۰۰ نفر بودند در گل کان ۲-۳ کیلومتری لاله کان تجمع کردند تا لاله کان را تصرف کنند و گروه دوم از قسمت شمالی لاله کان به سوی زرند رفتند . در زرند با مقاومت مردمی روبرو شدند و افرادی چون هدایتی به عنوان مبارزین چریک ،راه را بر انان بستند و تعدادی از انان را به هلاکت رسانیدند اما نیروها به سوی رباط کریم و بعد به سوی قم رفتند سپس به سوی کاشان و اصفهان و کرمانشاه سرازیر شدند که مقاومت و نبردهای رباط کریم خود تاریخ جداگانه ای است که در کتب تاریخ از ان به عظمت یاد شده و فرزندان رباط کریم باید ان را بنویسند …..فرزندان ایران زمین….. یادگاران نسل های گذشته تاریخ را خواهند نوشت تا اهمیت (دفاع مردمی و مقاومت مردمی ) در مقابل اشغالگران را نشان دهند تا این خود نقشه راهی برای نسل های اینده باشد.
فرزندان ایران در زمان نوشتن این تاریخ به خوبی با اشغالگری اشنا هستند .انها می دانند که چگونه کشورهای همسایه همچون عراق و افغانستان به اشغال نیروهای بیگانه درامده و لگدمال می شوند .بیداری ملت ها بخشی از مقاومت ملت ها در قبال بیگانگان است و این بیداری را می توان با مطالعه تاریخ ملت ها افزایش داد .
امید است که ملت بزرگ ایران روزی به چنان مرتبه پیشرفت و توسعه تکنولوژی و فنون نظامی دست یابند و به انواع سلاح ها مجهز شوند و عظمت دیرین ایران را بازیابند و حکومت بر سرزمین های از دست رفته از بغداد و ایوان مدائن تا قفقاز و هرات را احیاء سازند و فرزندان ان با غیرت و همت اجازه ندهند که هیچ بیگانه ای جرات هجوم و اشغال به کشور ایران را پیدا کند.





