
شعر در مورد دغدغه ی عشق|شعر در مورد عشق پر تب و تاب|شاعر سید مصطفی بشیری
عشق هرگز مطالبه نمی کند همیشه میبخشد
چشمان تو بادامی و لبهات نباتی است این هر دو برای دل من امر حیاتی است
رنگ رطب است ان لب شیرین شرابی یا در طبق سینه من توت هراتی است
شمشادی و قد تو و قناس قد من در کارگه خالق این کنگره ذاتی است
من ادمک کوکی ام و کوک من از توست رفتار من از تاب و تب عشق رباتی است
من سلطه پذیر تو و تو سلطه مداری فرهنگ من و هنگ و فر تو طبقاتی است
طفل دلم از دغدغه ی عشق چه داند ای کو دک نوباوه برو موقع تاتی است
عقل و دل و دینم همه امروز حراج است ای مشتریان جنس من خسته بساطی است
اینجا سخن تازه ی من خورده به بن بست چون قافیه تنگ امده و در هم و قاطی است
هرگز نکشیدم سخن خود به رخ کس ای اهل ادب شعر بشیری صلواتی است