اولین مراسم کوزک انداختن در ساوه| نویسنده احمد نعمتی |کوزک انداختن

اولین مراسم کوزک انداختن در ساوه| نویسنده احمد نعمتی |کوزک انداختن

اولین مراسم کوزک انداختن در ساوه

نویسنده احمد نعمتی

کوزک انداختن رسمی بود که در روز سیزده ماه صفر اجرا می شد. به این ترتیب بود که روز دوازده ماه صفر زنان همسایه به خانه ی یکی از همسایگان می رفتند و هر کدام یک انگشتر و یا سکه ی نقره و یا مهره ی عقیق و چیزهایی از این قبیل کوچک و کم حجم به عنوان نشانه در بیستوی (بیستو همان سبو است). پر از اب که به این مناسبت اماده کرده بودند می انداختند .

بیستو را زیر ناودانی رو به قبله قرار می دادند . سپس روز سیزده صفر در همان خانه اجتماع می کردند .معمولا خانه ای را برای برگزاری این رسم انتخاب می کردند که دختر دار باشد. وبرای اجرای ان بچه ی نابالغی را برمی گزیدند و به او یاد می دادند به محض اینکه یکی از زنان شعری خواند او یکی از نشانه ها را از بیستو دراورد . کودک این کار را می اموخت .یکی از زنان با صدای بلند شعری می خواند و به کودک می گفتند از بیستو چیزی دراورد و کودک در می اورد. صاحب انگشتر یا سکه یا چیزی دیگر که قبلا نیت کرده بود ان نیت را با شعر تطبیق می داد و تفال می زد کاری را که نیت کرده انجام بدهد یا نه .نسبت به تفال خود اطمینان داشت این رسم مخصوص زنان بود .بعضی از اشعاری که زنان در این کوزک انداختن می خواندند این ابیات است .

(۱)

سری بالا کنم بینم خدا را               مبادا بشکنی عهد و وفا را

(۲)

از اون بالا میای بالا تا قربن              پیرن گیلاسی یک لا تا قربن

پیرن گیلاسی یک لا نمیشه            محبت از دلم خالی نمیشه

ازون بالا میای لنگر نداری                مگه عشق مرا بر سر نداری

اگر عشق مرا بر سر می داشتی      می امدی با من می کردی اشتی

سحرگاهان رسیدم بر سر پل           قدمگاه علی و سم دلدل

عرق از چهره ی پاک محمد              چکیده بر زمین و سر زده گل

 

(۳)

سر کوه بلند نی می زنم نی           شتر گم کرده ام پی می زنم پی

شتر گم کرده ام با بار کاشی           گلی گم کرده ام بلکه تو باشی

 

(۴)

سر کوه بلند قزغن به باره                برنج جوش می خوره دل بی قراره

برنج بی حیا تا کی خوری جوش       به حرف ناکسان تا کی کنی گوش؟

(۵)

ستاره اسمن نقش زمینه                خودم انگشتر و یارم نگینه

خداوندا نگهدار نگین باش                که یار اول و اخر همینه

(۶)

ستاره اسمون میشمارم امشو          به بالینم نیا تو دارم امشو

به بالینم نیا ای کوک سرمست           تموم دشمنان بیدارن امشو

(۷)

دارم گله بی نهایت از تو                     اما نکنم شکایت از تو

واژه کوک همان کبک پرنده معروف است.

بعضی از زنان که مختصر معلومات و ذوقی داشتند ابیاتی از حافظ هم می خواندند.