
وضعیت سربازی در سال ۱۳۳۲در ساوه|وضعیت سربازی در ساوه قدیم در سال ۱۳۳۲
وضعیت سربازی در سال ۱۳۳۲در ساوه
وضعیت سربازی در ساوه قدیم در سال ۱۳۳۲
ابان ماه ÷۳۳۲ بود که اداره ی فرهنگ ساوه تقاضایم را مبنی بر شغل اموزگاری پذیرفت . برای دریافت ورقه ی معافیت از سربازی شناسنامه های افراد تحت تکفل خود را با ورقه ی فوت پدرم برداشتم و به معیت یکی از ذایی هایم به قم رفتم و به حوزه ی نظام وظیفه ی انجا مراجعه کردم .ان زمان ساوه از لحاظ تقسیمات کشوری جزو استان تهران بود ولی از لحاظ حوزه نظام وظیفه و اداره دادگستری تابع قم بود .
اداره ی نظام وظیفه ی قم با کمال بی انصافی و بی عدالتی و با وجود اینکه کفیل نه سر عائله بودم به حرفم توجه نکردند و به سربازی اعزامم کردند خدا از انان نگذرد که چه دردسری و چه مشکلاتی برای من و خانواده ام فراهم کردند .مخصوصا رئیس نظام وظیفه قم شخصی بود به نام (سرهنگ پور معزی ). در حالی که بسیار کسانی بودند که برابر مقررات باید بود به سربازی اعزام شوند ولی با پرداخت پول معاف شدند . من نام چند تن از انان را به خاطر دارم . یکی از این ها خود به من گفت مبلغ زیادی پول بابت معافیت از سربازی دادم . ریاست اداره ی فرهنگ ساوه در این سال و سه سال بعد شخصی بود به نام عبدالعالی داودی که اهل دامغان بود .
در دی ماه ۱۳۳۲ چهار پنج ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط حکومت دکتر محمد مصدق بود که از قم با قطار به تهران و منطقه ی ۲ نظام وظیفه اعزام شدم و از انجا مرا به پادگان (جی) نزدیک فرودگاه مهراباد فرستادند و انجا به خدمت سربازی مشغول شدم.
پادگان (جی) شامل سه قسمت بود *۱- جی غربی*گردان توپخانه ی ضد هوایی ۲- جی شرقی* گردان توپخانه ی صحرایی
۳- ما بین این دو گردان قرارگاه بود که امور دفتری و سر رشته ی اداری و بهداری و … بود . دو سال خدمتم را در قسمت (۲) یعنی در گردان توپخانه ی صحرایی بودم که شامل ۴ اتشبار بود .
در زمستان همان سال انتخابات دوره ی مجلس شورای ملی برگزار شد باز هم مهدی پیراسته برای دومین بار (بار اول سال ۱۳۲۸ بود که شرحش به تفصیل گذشت ) به عنوان نماینده ی مجلس به مردم ساوه تحمیل شد .دوران سربازیم بسیار با مشقت گذشت . در ان دو سال سه بار برای دیدار به ساوه امدم .دلیلش تنگدستی ام بود.
در زمان دکتر مصدق قانونی از مجلس گذراندند که متولدین ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۱ می توانستند با پرداخت مبلغ یکصد تومان به خزانه ی دولت برگ معافیت دائم از سربازی بگیرند . من هم که متولد ۱۳۱۱ بودم این مبلغ را قبل از سربازی پرداخت کردم چون ترک تحصیل نکرده بودم نتوانستم از این قانون استفاده کنم و همانگونه که گفتم به حرفم گوش ندادند و به سربازیم اعزام کردند.و مصداق ضرب المثل معروف شدم ((که هم چوب را خوردم و هم پیاز را ))
در زمستان ۱۳۳۴ انتخابات مجلس شورای ملی اغاز شد . شخصی به نام (ناصر بهبودی ) پسر سلیمان بهبودی (رئیس تشریفات دربار محمد رضا شاه)به عنوان تنها کاندیدا به ساوه امد .
نمی دانم اهل کجا بود . اما از طرف دربار حمایت می شد . او از این سال به بعد تا چند دوره ی متوالی نماینده ی بی رقیب ساوه بود که از طرف دربار به مردم ساوه تحمیل گردید .
زمانی که بهبودی در دوره ی اول نمایندگی یعنی همان سال ۱۳۳۴ به عنوان کاندیدا به ساوه امد مردم در مقابل فرمانداری اجتماع کردند که او را ملاقات کنند و با برنامه ی کارش اشنا شوند . من هم بین جمعیت بودم .او از فرمانداری خارج شد وقتی مقابل مردم قرار گرفت تنها چند جمله گفت که حاصلش این بود که (من نیازی به رای شما ندارم .من نماینده ی شما هستم چه بخواهید چه نخواهید).این چند جمله را با یک حالت غرور و تکبر بیان کرد .مردم فورا پراکنده شدند .او درست می گفت چون تنها کاندیدا بود که به عنوان نماینده از پیش انتخاب یا بهتر بگویم
(انتصاب ) شده بود .