انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۸ در ساوه|انتخابات مجلس شورای ملی در پائیز سال ۱۳۲۸ در ساوه

انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۸ در ساوه|انتخابات مجلس شورای ملی در پائیز سال ۱۳۲۸ در ساوه

انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۸ در ساوه

انتخابات مجلس شورای ملی در پائیز سال ۱۳۲۸ در ساوه

درگیری در انتخابات ساوه

سید مهدی پیراسته

عمادالدین سزاوار

در پائیز سال ۱۳۲۸ انتخابات مجلس شورای ملی اغاز شد دو نفر در ساوه کاندیدا بودند .یکی سید مهدی پیراسته(اهل اراک) و دیگری همان نماینده قبلی ساوه عمادالدین سزاوار (اهل قم) بود .طرفداران پیراسته حسن صالحی و هوادارانش بودند صالحی از مالکان عمده و صاحب نفوذ ساوه بود .از سزاوار امیرحسینی ها حمایت می کردند که در راسشان میرزاحسین خان امیرحسینی بود که در زرند و خرقان و بعضی از روستاهای ساوه نفوذ داشت.

روز رای گیری

در روز اخذ آرا نیروهای طرفدار پیراسته که بیشتر اهل شهر و شاهسون های قرابیکلوی ساوه بودند در ساختمان دو طبقه ای که در قسمت میدان شهرداری سابق (امام خمینی)روبروی اداره مخابرات واقع و متعلق به ابوالفضل امین صالحی بود موضع گرفتند طبقه بالای ساختمان مدتها محل بانک کشاورزی بود .از طرفداران سزاوار که عمدتا زرندی ها بودند گروهی در منزل ابوالفضل ثمری خلج که در خیابان فردوسی واقع است و گروهی دیگر در منزل مرحوم سید حسن حسینی (در خیابان شریعتی)اجتماع کرده بودند .هر دو طرف با چوب و چماق اماده جدال و مبارزه با یکدیگر بودند .محل اخذ اراء فقط یک جا بود در ساختمان شهرداری ان زمان که در همین میدان امام خمینی امروز و اول خیابان فردوسی از سمت غرب واقع است و ساختمانش هنوز پابرجاست.زمین ان ملک مرحوم اقا نجفی و ساختمانش را وزارت کشور در سال ۱۳۱۸ ساخته بود که خود داستانی دارد که چگونه مالک زمین شخص و ساختمانش به دولت متعلق است. انشاالله در ضمن وقایع ۱۳۳۶ نوشته خواهد شد.

اخذ آرا اغاز شد دو طرف چون خصم مادرزاد بهم چشم غره می رفتند من در تمام طول انتخابات صبح و بعدازظهر شاهد و ناظر بودم و انچه را می نویسم مشاهدات خودم است.

بعداز ظهر ساعت اخذ آرا بود که ابتدا مشاجره لفظی بین نیروهای متخاصم اغاز شد و سپس به صف ارایی و زد و خورد کشیده شد. قبل از درگیری میرزاحسین خان امیرحسینی در میدان روی صندلی ایستاد و علیه طرف مقابل سخنرانی و به بعضی از مقامات مرکزی حمله کرد.

بعد از این سخنرانی بود که فریاد زنده باد و مرده باد از طرفین اغاز شد و دو طرف چون لشکر سلم و تور از یک طرف و سپاه ایرج از سوی دیگر اماده پیکار شدند .نیروهای طرفدار پیراسته از طبقه بالای ساختمان با سنگ که از پیش اماده کرده بودند به نیروهای مخالف که از کمینگاه های خود یعنی خانه حاج حسن حسینی و ابوالفضل ثمری خلج خارج شده بودند حمله کردند و سر و کله انان را با ضربات سنگ شکستند .طرف مقابل هم به قسمتی از نیروهای طرفدار پیراسته که در پایین ساختمان نزدیک شهرداری (محل اخذ اراء) موضع گرفته بودند تا به قول خودشان مانع ورود اشخاص مشکوک و غیر مسئول به صندوق رای گیری شوند حمله کردند .نیروهای بالای ساختمان ناچار سنگر را رها کردند و پایین امدند و جنگ را به میدان کشاندند تا با سنگ پرانی افراد خودشان اسیب نبینند.

سرکرده زرندی ها یعنی طرفداران(سزاوار)و امیرحسینی ها شخصی بود به نام (سید یوسف کشفی)که قامتی بلند و قیافه ای مصمم داشت و در چوب زنی یا به اصطلاح (چوب جنگی)مهارت داشت افراد تحت فرماندهی اش همه از چوب زنان ماهر بودند که از ان منطقه به حمایت امیرحسینی ها و(سزاوار) امده بودند.

حامیان (پیراسته) و صالحی ها خانواده و طایفه شعبانی ها بودند که عموما در محله امامزاده سید علی اصغر ساکن بودند و به (طایفه حسن گرگی) معروفند. سرکرده شان رجب شعبانی نام داشت که او را (رجب حسن گرگی) می نامیدند .حسن گرگی پدر رجب در جوانی گلوی گرگ گرسنه ای را که در زمستان به او حمله کرده بود گرفته و دست و پایش را بسته و به ساوه اورده بود.به این دلیل به حسن گرگی معروف شد.

حسن گرگی را من دیده بودم .با اینکه پیر شده و از پیری کمرش خم شده بود ولی ادم جسور و بی باکی بود .انان از رعایای صالحی ها بودند که در اینگونه مواقع از انان حمایت می کردند از چوب زنان ماهر ساوه بودند و می گفتند در هنر چوب جنگی کسی حریفشان نمی شود.

من با عده ای از هم کلاسان به قصد تماشا کمی دورتر از معرکه به دیوار دارایی تکیه داده و ناظر صحنه بودیم .ساعتی جنگ ادامه داشت .طرفین با چوب به جان هم افتاده و می جنگیدند .فریاد و نعره شان به اسمان می رفت .در واقع چوب جای شمشیر زمان رستم و افراسیاب را گرفته بود. ناگهان صدای چند تیر پیاپی شنیده شد یکباره صدای جنگ عوض شد .عده زیادی از مردم پا به فرار گذاشتند .زیرا تا ان روز بیشتر مردم صدای تیرهای جنگی را نشنیده بودند .ما هم فرار را برقرار ترجیح دادیم و ار معرکه دور شدیم بعد که صدای تیر قطع شد به جایگاه خود بازگشتیم ولی وضع دگرگون شده بود . مردم می گفتند:که قوای دولتی یعنی شهربانی و ژاندارمری از پیراسته حمایت می کنند چون دستور مرکز بود او به نمایندگی ساوه انتصاب شود نه (انتخاب) یکی از افراد ژاندارمری ساوه طبق فرمان سرهنگ کیکاووسی که دستور داشت از پیراسته حمایت کند تیراندازی کرد .در نتیجه عده ای از طرفداران (سزاوار)مجروح شدند و غائله به سود پیراسته پایان یافت.بعضی گفتند ابتدا خود سرهنگ کیکاووسی تیراندازی کرد و سپس دستور تیراندازی به ان ژاندارم داد. او هم فرمان را اجرا کرد خلاصه معلوم شد کیکاووسی از مرکز ماموریت داشت که باایجاد رعب و وحشت در اثر تیراندازی انتخابات مجلس را به سود پیراسته تمام کند .این سرهنگ کیکاووسی در یکی از روستاهای ساوه به نام دالستان (نزدیک الوسجرد) ملکی داشت.من او را چند سال بعد از انقلاب اسلامی دیدم که خیلی پیر شده بود.

خلاصه این مبارزه انتخاباتی یا صحیح تر جنگ انتخاباتی با تیراندازی و حمایت نیروهای ژاندارمری و شهربانی از طرفداران پیراسته سزاواریان شکست خوردند و به جایگاه خود عقب نشینی کردند.

پس از انکه اتش فتنه خاموش شد من نزدیک همان ساختمان دو طبقه که از بالای ان سنگ پرانی می کردند رفتم .انجا طرفداران سید مهدی پیراسته اجتماع کرده بودند و بسیار شاد و خندان بودند .هر کس به نحوی خود را در این پیروزی سهیم می دانست و از شجاعت خود سخن می گفت .بعد از نیم قرن که از ان زمان می گذرد سخنان بعضی از انان را به خاطر دارم .یکی از شاهسون ها با غرور می گفت :من با قلما سنگ پدرشان را در اورم . دیگری می گفت :من دکتر شفا را که طرفدار سرسخت سزاوار بود به زمین انداختم و زخمیش کردم یکی از طرفدارن پیراسته در حالی که سخت شادمان بود می گفت:(من خود دیدم که عمامه اعتضاد را از سرش در اوردند.

اعتضاد العلما سیف امیر حسینی فرزند عباسقلی معروف به سیف لشکر از روحانیونی بود که در سیاست های منطقه ای دخالت نمی کرد .نمی دانم در ان معرکه چرا ظاهر شده بود. او در عبدل اباد سکونت داشت مورد احترام همه مردم بود .عبدل اباد ان زمان دو کیلومتر با شهر فاصله داشت .اما اکنون به شهر متصل شده است .چند روز بعد از انتخابات حسن گرگی را دیدم که یک چشمش را بسته بود و گفتند که در اثر ضربه چوب مجروح شده است . و همچنین سید یوسف کشفی زرندی در اثر چوب یا سنگ از ناحیه سر مجروح شد. بالاخره سید مهدی پیراسته اراکی به جای عمادالدین سزاوار قمی به عنوان نماینده مردم ساوه در مجلس شورای ملی قدم نهاد و بر کرسی وکالت نشست.

این دسته بندی های سیاسی برای مردم ساوه زیان های فراوان داشت .برای مثال نماینده ای که از هر دسته به مجلس راه می یافت باید تمام روسا و مسئولان شهر زیر نظر رئیس ان دسته ای کار کنند که با همت او ان نماینده به مجلس راه یافته بود .در همین سال ۱۳۲۸ که پیراسته نماینده مردم ساوه شد تمام روسا که از مرکز به ساوه اعزام می شدند زیر نظر حسن صالحی بودند بالعکس دوره قبل مسئولان شهر با صلاح دید میرزاحسین خان امیرحسینی کار می کردند .این روسا و مسئولان اختیاراتی نداشتند تمام تلاش این دو دسته سیاسی برای انتخاب نماینده مجلس برای ان بود که انان در ان دوره فعال ما یشاء باشند و بودند .متاسفانه هیچ یک از این دو دسته توجهی به امور شهر و پیشرفت ان نداشتند فقط می خواستند نوعی تسلط بر مردم داشته باشند و داشتند.

در این سال (۱۳۲۸)ریاست فرهنگ ساوه با شخصی بود به نام سید علیرضا میر هاشمی که بعد از دولتشاهی کرمانشاهی به ساوه امد .او از سادات خوش نام تفرش بود مردی بود خوش سیما ،خوش بیان ،مدیری شجاع ، با اینکه وی را پیراسته به ریاست فرهنگ ساوه انتخاب کرده بود و قاعدتا باید زیر نظر طرفداران وی کار کند .اما میر هاشمی چنین نبود اصلا به دسته بندی های سیاسی توجهی نداشت .فقط به کار و مسئولیت خود فکر می کرد .همه از کارش راضی بودند .از شجاعت او با مسئولان و روسای دیگر ادارات در رابطه با فرهنگ و فرهنگیان سخن ها می گویند .معلمان قدیمی می گویند:میرهاشمی همیشه مدافع حقوق انان بود و از وی به نیکی یاد می کنند.