تاریخ ایل شاهسون|تاریخ شفاهی ایل شاهسون بغدادی به روایت فتح السلطان

تاریخ ایل شاهسون|تاریخ شفاهی ایل شاهسون بغدادی به روایت فتح السلطان

تاریخ ایل شاهسون

تاریخ شفاهی ایل شاهسون بغدادی به روایت فتح السلطان

 

 

هنگامی که محمود افغان ،اصفهان را اشغال نمود سپاه عثمانی به سوی بغداد سرازیر گردید ،احمد پاشا فرمانده سپاه عثمانی بغداد را تصرف و قصد پیشروی به سوی دیگر شهرهای داخلی ایران را داشت که اوازه مرزدار ایرانی ایل شاهسون بغدادی را می شنود و ان را برای خود خطرناک می یابد .چون او فرمانده و کارزار دیده و سرد و گرم روزگار چشیده است .

این دو،رو در روی هم قرار گرفتند ،احمد پاشا فرمانده سپاه عثمانی در صدد تصرف بخشی از ایران با لشکری اراسته و قشونی چند هزار نفری و طرف دیگر قاسمعلی خان فرمانده ایل شاهسون بغدادی با محدود سواران و پیادگان ضربتی خود اماده دفاع از مرزهای ایران

قاسمعلی خان مردی دانا و اگاه بود ،می دانست جنگیدن با سپاه عثمانی یعنی نابودی ایل ،یعنی نابودی زنان و کودکان و سرمایه و افراد ایل ، وی می دانست سواران ایل ترسی از جان خود ندارند انان جنگی هستند یا می کشند یا کشته می شوند و به تکلیف خود عمل می کنند ،قدرت دفاعی دارند در ضمن قادر به جنگ و گریز و فرار نیز می باشند .احمد پاشا ارزیاب و نقشه کش از طرفی اتلاف وقت را جایز نمی شمرد و قصد داشت قبل از اینکه افغان ها دیگر شهرها را تصرف کنند او پرچم عثمانی را در بعضی نقاط و شهرهای غرب ایران برافرازد و از طرفی دیگر ایل شاهسون را پشت سر گذاشتن و رفتن را صلاح نمی دانست .تدبیر اندیشید و خواست با حداقل درگیری و جنگ به تصرفات خود ادامه دهد.

بنابراین برای قاسمعلی خان اخطار فرستاد:

فرمانده ایل شاهسون:

به وسیله این اخطار گوشزد می نمایم که من احمد پاشا فرمانده سپاه عثمانی قصد درگیری و جنگیدن با شما را در سر نمی پرورانم بنابراین با منعقد نمودن پیمان فی ما بین حاضر به عقد صلح نامه می باشم .

احمد پاشا فرمانده سپاه عثمانی

قاسمعلی خان به دلایل وفاداری و وطن خواهی حاضر به سازش و انعقاد پیمان نگردید .احمد پاشا دیگر بار با اخطاری شدید تر وی را وادار به اقدامی ناخواسته نمود.

قاسمعلی خان

می دانی قادر به مقابله با من و سپاه عثمانی نیستی از طرفی من قصد خونریزی بی جا ندارم .ایل تو اهمیتی از نظر نظامی ندارد شاید بتوانی چند ساعت یا حتی چند روز مقاومت نمایی ولی اخرالامر شکست از ان توست و پیروزی از ان من. من از این پیروزی سرمست نمی گردم چون هدفی دیگر و بالاتر دارم ولی تو با این شکست همه چیز را از دست می دهی ،ایل ،افراد،زنان،کودکان …. و همه را خود می دانی ایران دیگر وجود ندارد و پایتخت را افغان ها گرفته اند پس تو از برای چه می خواهی بجنگی به هر حال اگر حاضر به انعقاد پیمان نگردی ،من مجبورم تو و ایلت را بکوبم و سپس به سوی هدف پیش روم حال خود دانی فرصت کم و زود گذر است تصمیم خویش را اتخاذ و اعلام کن .

قاسمعلی خان درگیر اندیشه ای مهم ،جنگ یا سازش؟جنگ برای چه،صفویه از هم پاشیده ،اصفهان به وسیله افاغنه اشغال گردیده،اذربایجان به دست عثمانی افتاده هیچ پشتیبانی برای تجدید قوا وجود ندارد ،اذوقه و مهمات به اندازه کافی وجود ندارد،در ضمن جنگ یعنی نابودی ایل و همه کسان .مقاومت چند صد نفر در مقابل چندین هزار نفر چه مدت طول خواهد کشید ؟پس از این شکست ایا سپاه عثمانی جریح تر،روستاییان و افراد بی دفاع منطقه را قتل عام نخواهد کرد ؟

سازش و انعقاد پیمان :یعنی داشتن فرصت ،فرصت برای شکل گیری سپاهی از جوانمردان ایران زمین و راندن دشمنان خارجی از وطن،به ناچار قاسمعلی خان تصمیم می گیرد ،تن به سازش دهد و با احمد پاشا کنار اید ،و پیمان زیر بین ان دو منعقد گردید:

نکته های اصلی و ماده مهم این پیمان چنین بود:

۱-اینجانب احمد پاشا فرمانده سپاه عثمانی از طرف دولت عثمانی تضمین می نمایم که در امور داخلی و امنیتی ایل شاهسون (بغدادی)هیچ گونه دخالتی انجام نپذیرد و به هیچ عنوان از انها وجهی دریافت نگردد و نفرات سپاهی خواسته نشود.

۲-اینجانب قاسمعلی خان سرکرده ایل شاهسون (بغدادی) متعهد می گردم با سپاه عثمانی وارد جنگ و درگیری نشوم.

متاسفانه اصل پیمان اکنون در دست نیست و به مرور زمان از بین رفته است.احمد پاشا می گذرد و تا همدان پیش می تازد و قاسمعلی خان ارام و ساکت نظاره گر می ماند.