گر کمم در پای هستی با همه اقرار خویش |اشعار مجید روحی

گر کمم در پای هستی با همه اقرار خویش |اشعار مجید روحی

گر کمم در پای هستی با همه اقرار خویش
یک تنه کلّ جهانم با کم بسیار خویش

تا ز غیری گم شدم در خویش خود پیدا شدم
گر ز خویشم گم شوم افتد گره در کار خویش

می کَنم هر روز خاکم تا رسم بر گنج خویش
در پی گنجم بسی جنگیده ام با مار خویش

معنی حرف تکامل درک این یک جمله است
زندگی ترسیم جان، گر رسم با پرگار خویش

جهل بر من اتّهام برده داری می زند
بس خریدم خویش را در کوچه ی بازار خویش

خویش خود را در هزاران راه شب پیموده ام
تا رسم در صبح خود بر خانه ی دیدار خویش

یافتم‌ چون خویش خویشم را دل دریا دُر
قبل از این بیهوده بودم چون، شدم بیزار خویش

غیر خود بر هر چه و هر کس توسل می کند
آنکه نان از خود خورد امّا کند انکار خویش

در امان است از بلا، از باد و طوفان هر که چون
دولتش را چیده در کابینه ی بیدار خویش

باختم، ویران شدم در هر نبرد خویشتن
ساختم تا خویش را پیکار در پیکار خویش

امشبم درگاه خود روی نیاز آورده ام
تا خداوندی کنم بر خود ز سایه سار خویش

#مجید_روحی