شعر الخناس از سید مصطفی بشیری
شدم از دستت اس و پاس ای دل
حریرم از تو شد کرباس ای دل
بجای زینت انگشت اخر
ز چشمم ریختی الماس ای دل
زدم از بس که بر سر دست حسرت
سر پر موی من شد طاس ای دل
مرا وقتی که شاعر افربدند
شدم چون شاعران حساس ای دل
چو دیدم نیست مقیاسی به دیوان
شدم حساس کا لوسواس ای دل
نموده مومنین رایگان خوار
شکم هاشان همه اماس ای دل
حقوق زیر یک میلیارد هم شد
نصیب قوم الخناس ای دل
نمیدانیم اقایان چه شکل اند
که مانده پشت در عکاس ای دل
سپردم گردن گردن کشان را
به تیغ حضرت عباس ای دل
میان انجمن مانند بشیری
منم چون تایر زاپاس ای دل