
شعر میلاد با سعادت فاطمه زهرا س در دیوان قاضی اسدی
باز خواهم از خدای فاطمه در زبان آرم ثنای فاطمه
با توسل درولای فاطمه خلق شد عالم برای فاطمه
روشن از نور و ضیای فاطمه
آفرین بر آن رخ نیکوی او سوره والیل وصف موی او
شمس گردد منفعل از روی او وز اشارت گوشه ابروی او
با رضای حق رضای فاطمه
از جلالش مات عقل دور بین گشته بیخود زان جمال بیقرین
صد چو عیسی راکنون حیران ببین چشم آدم زان جمال نازنین
شد منور در لقای فاطمه
فخر دارد حضرت روح الامین چون غلامان هر زمان بوسد زمین
من کجاوین گفته های دلنشین گر سلیمان عالمش زیرنگین
باشد او همچون گدای فاطمه
آنکه وصفش ایزد داور نمود مدح او در سوره کوثر نمود
از وجودش فخر پیغمبر نمود همسر و همتای او حیدر نمود
شاد از حجب و حیای فاطمه
لیله الاسری عیان از موی او سیرجنت هم عیان از روی او
معنی قران لب حقگوی او چشم ما بهر شفاعت سوی او
هر زمان نزد خدای فاطمه
آنکه چهرش نور بخشد بیگمان پرتو افکن بر مکان و لا مکان
نیست ما را طاقت و تاب و توان نیلگون شد صورتش از دشمنان
چهره ایزد نمای فاطمه
گر بنوشم جرعه ازجام و لا این من و این دفتر وصف و ثنا
انتظار از رحمت بی منتها پیش رحمت نام عصیان و خطا
کی شود اندر ولای فاطمه
تا ز وی چشم عطا دارم چه غم خاک پایش توتیا دارم چه غم
هر دو عالم زیر پا دارم چه غم ایمنی از هر بلا دارم چه غم
هست قاضی خاکپای فاطمه