شعراز سیدمصطفی بشیری|شعرهدهد خیال|شاعران ساوه
آخر کجایی ای به سفر مانده سال ها ازحال ما بپرس دراین گوشمال ها
برگشت بی خبر ز سبا هدهد خیال امسال نه بلکه دراین طول سال ها
تاچند ذکر ندبه در آدینه های شهر خود شاهدی به ظاهر این چسب حال ها
بستی چرا تو باب سلام و کلام را داریم اخر از تو به لب ها سوال ها
از مثنوی به قطع رباعی رسیده ایم خوردیم حرف خویش فرو مثال لال ها
بعد از وفات تختی شیر افکن وقدر دیگر ندیده ایم نشان از مدال ها
اخراج گشته ایم ز دارالشفای عشق چون مرده ایم از نظرکج خیال ها
ازبس که در کمین پرنده نشسته اند پوشانده ایم برسر پرشور بال ها
باید چرید آب و علف را به احتیاط دیگر مباش خام نگاه غزال ها
پرشد بشیری از خط ایام چهره ات
خوردی فریب بس که تو از خط وخال ها