شعراز سیدمصطفی بشیری|شعرقبله ی حاجات|شاعران ساوه
ساغری می خواهم امشب ساقیا زان شراب لب لبالب ساقیا
آتشم بنشان که خاکستر شدم می بده می سوزم از تب ساقیا
بهترین اوقات می خواری شب است نه همین امشب که هرشب ساقیا
بانی میخانه روحش شاد باد در جنان باد این مسبب ساقیا
می کنی غوغا چو می آیی به رقص می کند بیداد مطرب ساقیا
قبله ی حاجات من ابروی توست فارغم از دین ومذهب ساقیا
خرقه پوشیدم که عیاری کنم بی نیاز ازملک و منصب ساقیا
جام جم چشم خمار آلوده توست روی ماهت ماه نخشب ساقیا
خاکسار اهل دردم بی دلیل از هر اقلیمی و مشروب ساقیا
بی نگاهت ناله های یاربم کی پذیرد حضرت رب ساقیا
ازبشیری دستگیری کن شبی
با یکی جام لبالب ساقیا