شعراز سیدمصطفی بشیری|شعردادوبیداد|شاعران ساوه
لحظه های باشکوه آرزو بر باد رفت آن همه شوق شکفتن در بهار از یاد رفت
می سرودم عشق ومی خواندم به آواز بلند آن همه چون باد گشت وآن همه چون باد رفت
دست من کی می رسد بر دانت بی های و هو چون در این غوغا دگر تاثیر از فریاد رفت
تکیه بر دنیا نمدیم وندانستیم هیچ آن چه بر ما رفت از دنیای بی بنیاد رفت
بیستون سر یخت بود وکوه کن سرسخت تر عشق وسرسختی ولی بارفتن فرهاد رفت
هست در سرتاسر تاریخ تنها یک سخن داد رفت اما به زخم خنجر بیداد رفت
داشتیم عشقی بشیری بی مهار وآتشین
آتش ما نیز همچون آتش مرداد رفت