شعراز سیدمصطفی بشیری|شعرحقیقت|شاعران ساوه
حقیقت چیست؟ آن چیزی که در دنیا نخواهی یافت که سیمرغ بلند آوازه وعنقا نخواهی یافت
طلای خوش عیار وگوهر عشق حقیقی را چو ماهرجا بکاوی خاک را.اصلا نخواهی یافت
چنان افتاده در شهر صفا ویروس بی دردی که یک لبخند معنی دار برلب ها نخواهی یافت
گلستان شد خراب وگل به دست باد پرپر شد گلاب آن آسمان پاک.در رویا مخواهی یافت
هوایزندگی امروز زیر صفر افتاده دگر آن آسمان پاک.در رویا نخواهی یافت
اگر امروز گرد قند شیرینت کسان جمعند به وقت تلخ کامی زین کسان فردا نخواهی یافت
شعورت شد شعار ودفترت اوراق سرگردان دگر شعری به عمق روح مولانا نخواهی یافت
چکاوک را بگو بر شاخه ی گل نغمه خوانی کن که حال خوش چو ما در موسم سرما نخواهی یافت
زچشمانت بشیری عینکتاریک رابردار
وگرنه در تمام شهر یک زیبا نخواهی یافت