شعراز سیدمصطفی بشیری|شعرکار خدا|شاعران ساوه
چشمت.نگهت. آن سروپارا عشق است چشمت نزنم کار خدا را عشق است
هرجا که نهی قدم بلا می بارد بالات بنازم آن بلا را عشق است
گر نیست وفایت به جفا خرسندم در عالم عاشقی جفا را عشق است
زاهد به خطا متهمم می سازد بادیدن روی تو خطا را عشق است
در کعبه به گرد خانه بیهوده مگرد الحاج.بگو خانه خدا را عشق است
مارا زبهار عمر بیرون کردند عیبی نبود فصل شتا را عشق است
حیف است که ذکری از هنر ننمایم آواز بنان. ساز صبا را عشق است
گفتی غزلی بشیری از ذوق ضمیر
ای نغمه سرا شعر شما را عشق است