شعراز سیدمصطفی بشیری|شعرمرهم عشق|شاعران ساوه
ماییم که احیا شده ایم از دم عشقت گشتیم به ناز نفست محرم عشقت
آتش به دم نی فتد وزخمه ی بربط وقتی بنوازند به زیر وبم عشقت
چون ما شود آزاد ز خوب وبد دنیا آن کس که فتد در رسن محکم عشقت
در فکر بقا نیست.نخواهد می باقی هرکس که شود غرق فنا در یم عشقت
مجروح غمت را که دگر زنده نماند داروی دگر نیست بجز مرهم عشقت
خاکستر ما تا به کف باد نرفته است آبی بفشان بردل ما از نم عشقت
درگود زنخدان عمیق تو شود خاک روزی اگر افتد دل ما در خم عشقت
بیچاره بشیری که در این عالم خاکی
مانده چه کند با تو و کیف وکم عشقت