شعراز سیدمصطفی بشیری|شعرعروس شهر|شاعران ساوه
درشبی مهتاب گون مهمان من چشمان توست آسمان پاک ونورافشان من چشمان توست
درکویر جان من جاری شو ای صبح بهار چشمه ی نوش آفرین جان من چشمان توست
در گلستان ادب ثبت است بالفظ دری نوعروس شعر جاویدان من چشمان توست
شاعردل شوره های عاشقی من نیستم شاعر مشهور شهرستان من چشمان توست
باده ی انگور اگر روزی شود برمن حلال نیست غیر از این که تاکستان من چشمان توست
این نباشد کفراگر راز خودافشامی کنم پایه های محکم ایمان من چشمان توست
بانگاهت زندگی کردن حیاتی دیگراست گر بمیرم حسرت چشمان من چشمان توست
نانوشته ماند فصل آخر دل دادگی آخرین منظومه ی دیوان من چشمان توست
چون بشیری در بیابان امید وآرزو
یوسف گم گشته ی کنعان من چشمان توست