شعراز سیدمصطفی بشیری|شعر پریدن|شاعران ساوه
بیا بی تو شعرم هوایی ندارد ردیفی ندارد. هجایی ندارد
بیا دفتر کهنه ام را ورق زن ببین شعر من بی تو پایی ندارد
دوتا مصرع ابروان تو دیدم به دیوان عطار تایی ندارد
چگونه تورا رونمایی نمایم برای کسی که خدایی ندارد
به بامت نشستم اگرچه پریدن برایم دگر انتهایی ندارد
غمت را به من ده هر اندازه باشد دل من که چون وچرایی ندارد
تماشای توبهترین دیدنی هاست که این شهر ماسینمایی ندارد
همین چند بیت است فریاد شاعر بجز این دگر ادعایی ندارد
مگر باسخن رام سازم دلت را
بشیری که قدر وبهایی ندارد