شعراز سیدمصطفی بشیری|شعر حسن بی پایان|شاعران ساوه
زندگی سخت است اما با تو آسان می شود روزگار تیره وتاریک تابان می شود
گر نباشی این درو دیوار شهر بی کسی از سیاهی چون درودیوار زندان می شود
در زوال است انچه زیبایی است در عالم ولی حسن بی پایان تو هر دم دو چندان می شود
هرکسی واقف به راز خلقت انسان نشد این معارف حاصل از تفسیر انسان می شود
که سه تاری تا بگویم بازبان شعر خویش از درون آتشفشانی را که جوشان می شود
بازبان کافی نباشد عرض اخلاص و ادب این عقیده محکم از نیروی ایمان می شود
گوسفندان را رها کن چون به قربانگاه ما نفس نا فرمان به یک تکبیر. قربان می شود
زاهد نانی بیشتر فرمانبر دونان شدن این چنین گاهی مسلمان نا مسلمان می شود
ان چنان گشتی بشیری شعله ور کز سوز تو
مزغ شیدا باغزل هایت غزلخوان می شود