اعتقادات مردم ساوه|عقاید مردم ساوه در زمان قدیم|درباره مردم ساوه

اعتقادات مردم ساوه|عقاید مردم ساوه در زمان قدیم|درباره مردم ساوه

اعتقادات مردم ساوه

عقاید مردم ساوه در زمان قدیم

 

درباره مردم ساوه

 

به گزارش پایگاه خبری ساوه خبر بعضی از این اعتقادات که در بین مردم ساوه منسوخ شده جمله بندی ان با ماضی استمراری و بعضی که هنوز مردم به ان اعتقاد دارند و عمل می کنند با فعل مضارع امده است.

۱-هر گاه کسی از چیزی یا شنیدن مطلبی وحشت زده می شد و رنگ و روی خود را می باخت به او اب طلا می دادند . برای این کار النگو یا گوشواره طلا را در ظرف ابی قرار می دادند سپس کمی از ان اب طلا به او می خورانیدند تا صدمه ای به او وارد نشود .

۲-هر گاه به کسی بر می خوردند و به او می گفتند : کوجا می ری؟=کجا می روی؟ان شخص،ناراحت و از رفتن پشیمان می شد و از همانجا باز می گشت و بایست به او می گفتند:(اوقور بخیر) و او با شادی جواب می داد (عاقبتت بخیر) و این جمله را به فال نیک می گرفت و به راه خود ادامه می داد . اعتقاد داشتند که (کوجا می ری؟) رونده را به مقصد نمی رساند و در کارش موفق نمی شود .

۳-رسم بود که بعضی از خانواده ها که دارای چند دختر بودند و خداوند به انان فرزند پسر عطا می کرد گوش راست او را سوراخ می کردند و گوشواره ای از طلا که ان را (حیدری)می گفتند،می گذراندند. ان گوشواره تا سن شش هفت سالگی در گوش پسر بود. سپس ان را بیرون می اوردند و به مشهد مقدس مشرف می شدند و به ضریح امام رضا(ع)تقدیم می کردند.عده ای هم نذر می کردند که اگر خداوند پسری به انان عطا فرماید تا چند سال (معمولا هفت سال) سر وی را نتراشند و پس از تراشیدن ،برابر وزن موی سر پسراسکناس نذر ضریح امام رضا (ع) می کردندو یا نذر می کردند که اگر بعد از چند دختر دارای فرزند پسر شدند ان طفل را تا هفت سال گدای هفت خانه از همسایگان کنند ،پسر را به خانه همسایگان می بردند ،انان خوراکی و شیرینی و پول به پسر می دادند ،معتقد بودند که این کودک با دعای همسایگان و تبرکشان سالم می ماند و بزرگ می شود.

۴-موقع صرف چای اگر چند استکان در یک ردیف قرار می گرفت. می گفتند برای صاحب خانه مهمان می رسد و ان را مبارک می دانستند. و یا اگر یک پر چای در درون استکان معلق می ماند این را هم ، دلیل رسیدن مهمان می دانستند .

۵-روز سه شنبه لباس تازه دوخته نمی پوشیدند . می گفتند اگر کسی لباس تازه دوخته را برای نخستین بار روز سه شنبه بپوشد ان لباس سرانجام دچار سوختگی می شود .

۶-اگر مرغ همانند خروس می خواند ان را مبارک نمی دانستند .

۷-اگرکسی عازم سفر بوددرهمان وقت خودش یادیگری عطسه میزد.یا ازمسافرت منصرف می شد و یا دقایقی می ایستادو سپس روانه می شد

۸-اگر چند برادر لزوما باید با یکدیگر راه بروند و یا عازم مهمانی هستند باید دسته جمعی حرکت نکنند . چون ممکن است دچار چشم زخم شوند.

۹-اگر کسی اب روی گربه می ریخت می گفتند : مبتلا به زگیل می شود

۱۰-اگر هنگام ماه گرفتگی زن حامله به ماه نگاه می کرد می گفتند : نوزاد در رحمش دچار عارضه ماه گرفتگی می شود یعنی در بدن طفل اثر خال مانندی ظاهر می شود.

۱۱-صدای (عکِی=عکه) را دلیل بر رسیدن خبر خوش می دانند .وقتی می خواند بلافاصله می گویند :(عکی خانم خیره خبر. تکتا طلا میگیریم ، دمبتا حنا می گیریم). بر عکس صدای کلاغ را شوم می دانند.

۱۲-خر قشقه(پیشانی سفید) را شوم می دانستند.

۱۳-اگر جوان مجردی ته دیگ برنج را با قاشق می تراشید می گفتند: در عروسیش باران می اید.

۱۴-اگر زنی پشت سر هم چند دختر می زایید برای اینکه دیگر دختر نزاید نام دختری را که تازه متولد شده بود (قیز بس) می گذاشتند ، یعنی دختر کافی است ، (قیز در ترکی به معنی دختر است).

۱۵-شب به عیادت بیمار رفتن را خوب نمی دانستند .

۱۶-هرگاه به طور ناخواسته و اتفاقی لنگه ی کفشی بر تای دیگر خود قرار می گرفت ، می گفتند: در همان زمان کسی پشت سر صاحب کفش بدگویی می کند.

۱۷-اگر جنازه ای را بر دوش می بردند تصادفا کسی از روبرو می امد فورا مسیرش را عوض می کرد و از راه دیگر می رفت.

۱۸-اگر گوش کسی صدا می کرد ،می گفتند: یکی از خویشان یا دوستانش از او به خوبی یاد می کند.

۱۹-هرگاه خبر مرگ کسی را که به مسافرت طولانی و راه دور رفته به خانواده اسش می رساندند و بعد معلوم می شد که صحت ندارد و وی سالم است ،در بازگشت به شهرش نمی گذاشتند از در خانه وارد شود ،بلکه او را با نردبان به بام می رساندند و از انجا وارد خانه اش می کردند

۲۰-اب خوردن در شب را ایستاده مکروه می دانند .

۲۱-پیاز خوردن در شب جمعه را خوب نمی دانند.

۲۲-وقتی به زیارت اهل قبور می رفتند ویا در مجلس فاتحه ای شرکت می کردند در بازگشت،مستقم به خانه نمی امدند و می گفتند : باید یک گشتی در کوچه و بازار زد و سپس وارد خانه شد.

۲۳-در حمام های عمومی خزانه دار هنگام اب خوردن دست چپ را روی سر می گذاشتند و این جمله را می گفتند(سلام بر حسین(ع)).

۲۴-اعتقاد دارند که روح مردگان در شب های جمعه به خانه ی خود می ایند و انتظار دارند که به یادشان خیرات فرستاده شود و اگر اهل خانه برایشان خیرات کنند انان را دعا می کنند و عاقبت به خیر می شوند .مخصوصا سعی دارند که برای مردگان حلوای خانگی بپزند و به همسایگان و به مردم بدهند .پختن این حلوای خانگی را به گویش ساوه ای (بوور کردن)گویند.این کار را در شبهای برات لازم و شاید واجب می دانند .

۲۵-بعضی ها غذایی را که به مناسبت فوت شخصی تهیه کرده بودند نمی خوردند مخصوصا اگر متوفی جوان بود.برعکس اگر متوفی با عمر طولانی و وضع مناسبی از دنیا می رفت ،عده ای نه تنها از خوردن ان غذا امتناع نمی کردند بلکه سعی در خوردن ان داشتند و می گفتند : خورنده عمر و زندگیش پر برکت می شود.

۲۶-اگردرمجلسی صحبت ازمرده و مردگان بود و یکی عطسه می کرد فورا با مشت اهسته به کمرش می زدند و می گفتند(آ سیدجوادصدات می کنه). بعد از فوت ایشان نام شخص دیگری را که عمر طولانی داشت و هنوز زنده بود می بردند و یا این جمله را می گفتند:پیر شی=پیر شوی.

۲۷-گاهی با دست فال می گرفتند .به این طریق که انگشتان دست چپ را روی دست انگشتان دست راست قرار می دادند و تا ارنج دو وجب می کردند و سپس عکسش عمل می کردند و دو سه بار این کار را تکرار می نمودند اگر در حرکت اخر انگشت دست چپ به انگشت راست نمی رسید می گفتند: این نیت منفی است و اگر درست انگشت دست چپ روی انگشت دست راست قرار می گرفت ،می گفتند:میانه است و باید کمی صبر کرد و اگر انگشت دست چپ از انگشت دست راست می گذشت می گفتند: نیت خوب است و باید به ان عمل کرد.

۲۸-خویشان از نامگذاری نام اقوام خود بر روی فرزندان نوزادشان پرهیز داشتند. مثلا اگر نام یکی از اقوام(حسن) بود این نام در ان طایفه مخصوص همان شخص بود و روی فرزند دگیر طایفه نمی نهادند .و اعتقاد داشتند که این نامگذاری مجدد کراهت دارد ،وقتی ان شخص از دنیا می رفت ان مانع برطرف می شد.

۲۹-خیابانی که این زمان به نام شهید اسدی(هلالی) معروف است قبلا کوچه ای بود به نام (کوچه حاج قاضی که در سال ۱۳۴۸ شمسی تبدیل به خیابان شد).ابتدای این کوچه،کنار میدان(انقلاب) سنگ اسیای شکسته ای بود که مردم شبها در کنار ان می ایستادند و برای اجرای کاری که مردد بودند ،نیت می کردند.عابرانی که به شب نشینی می رفتند یا باز می گشتند و یا رهگذرانی که عبور می کردند ،گفتگویشان برای نیت کنندگان ملاک عمل بود.مثلا یکی به دیگری می گفت:(واش گفتم این کار و نکن . گوش نداد). با این حرف، نیت کننده به ان تفال می زد و به ان کار اقدام نمی کرد.

۳۰-در ساوه اگر فقیری به در سرایی می رفت و تقاضای کمک داشت صاحب خانه هرگز وی را ناامید نمی کرد هر چند با پاره نانی و پرداخت سکه ۵ شاهی .فقیران همیشه بر در خانه ها با گفتن یا(علی) تقتضای کمک داشتند.