
شعری در مورد استقبال از غزل سلمان ساوجی|شعر زیبا از ابوالفضل قاضی اسدی در استقبال از غزل سلمان ساوجی
شعری در مورد استقبال از غزل سلمان ساوجی
شعر زیبا از ابوالفضل قاضی اسدی در استقبال از غزل سلمان ساوجی
خیال نرگس مستت ببست خوابم را کمند تره تابت ببرده تابم را
نگاه چشم سیاهت ربود خوابم را سواد زلف کمندت ببرده تابم را
طپیدن دل پر درد من ز هجر تو بود فزود حسرت دوری و اظطرابم را
به تیر غمزه ابرو کمان کشی به نشان دو چشم فتنه گرت بنگرد شتابم را
به زیر طره گیسو نموده ای ترسیم شکنج زلف تو تا زد رقم حسابم را
به چشم مست تو هر لحظه ای نظاره کنم کند کفایت هر باده شرابم را
سرشک دیده ز هجران چگونه ویران کرد بنای صبر من و حالت خرابم را
اگر به سایه سر و قدت نشینم من کنم نظر به رخت بینم افتابم را
کنی اشاره به ابرو ز راه دور چه سود بیا از ان لب لعلت بده جوابم را
اگر به این دل قاضی نمک همی پاشی نمک مفید بود این دل کبابم را