شعراز سیدمصطفی بشیری|شعر چشمه ی مهتاب|شاعران ساوه
سپیدی سبزه ای هم رنگ جانی من نمی دانم تن بارانی رنگین کمانی من نمی دانم
زلیخا صورتی لیلا سرشتی بلکه شیرینی خوش اخلاقی تو یا نامهربانی من نمی دانم
صفای دلکش فصل بهاری لطف پاییزی زمستانی بهاری یاخزانی من نمی دانم
گره بستی به گیسویت شب یلدایی ما را شب طولانی زندانیانی من نمی دانم
به همراه نوای ساز من در چشمه ی مهتاب برایم حاضری شعری بخوانی من نمی دانم
گذشته دردم از درمان و دارو فکر دیگر کن به این بیمار خود را می رسانی من نمی دانم
نصیحت می کند از عشق توناصح بشیری را
بگو دیوانه ای مستی فلانی من نمی دانم