
شعراز سیدمصطفی بشیری|شعر سکوت خدا|شاعران ساوه
من ادمی نچسب و سوا هستم حتی ز خویش خویش جدا هستم
چون ذره در زمین وهوا رقصان معلوم نیست اهل کجا هستم
بی اعتبار چون چک برگشتی چون کاغذی بدون بها هستم
منطق نخوانده فلسفه هم اصلا خواندم الف به نوبت با هستم
دریای بی تلاطم وخاموشم غرق مرور خاطره ها هستم
پیچیده در لفافه ی آلارم بد جور اسیر دام بلا هستم
کاهم ولی چو کوه دماوندم بیرون ز طیف کاهربا هستم
چون جنگلی عبوس ومه آلودم هم بستر سکوت خدا هستم
سر گشته ام چو آهوی صحراها دلواپس خدنگ قضا هستم
مسموم تلخ قهوه ای قاجارم افیونی شیوع ریا هستم
من هم بشیری آن چه که نایاب است
یعنی که دوستدار صفا هستم