
شعر شطح و طامات از سید مصطفی بشیری
با خودم حرف میزنم هرشب
مثل دیوانگان خوش مشرب
حرف هایی همه ارسطویی
لیک در حد حرف و صوت اغلب
همه از حکمت و شرایع نفس
همه پیچیدگی وجب به وجب
از نخستین جرقه مشرق
حرف جاری بود الی المغرب
مشکلی وا نشد به حکمت و وعظ
نه ز کار عجم نه کار عرب
از همین بحث و فحث فلسفه است
که بهم خورده نظم مغز و عصب
کار ما واگذاشتند به حرف
بی عمل مردم زیاده طلب
راه میخانه و از کجاست که من
نرسیدم به جایی از مکتب