شعر الخناس از سید مصطفی بشیری
شدم از دستت اس و پاس ای دل
حریرم از تو شد کرباس ای دل
بجای زینت انگشتم اخر
ز چشمم ریختی الماس ای دل
زدم از بس که بر سر دست حسرت
سر پر موی من شد طاس ای دل
مرا وقتی که شاعر افریدند
شدم چون شاعران حساس ای دل
چو دیدم نیستی مقیاسی به دیوان
شدم حساس کا لوسواس ای دل
نموده مومنین رایگان خوار
شکم هاشان همه اماس ای دل