
شعر درمورد عشق |شعر در مورد شکست عشقی|شاعر سید مصطفی بشیری
درد اینجاست دلمان را به هر که خوش کردیم روزگارمان را سیاه کرد
دیدی که با من او دم رفتن صفا نکرد حداقل به حال بدم اعتنا نکرد
با عشق زنده ام که از او یادگار ماند عشقی که هیچگاه دلم را رها نکرد
با موج گیسوان تو دریا فرو نشست دریا که با تلاطم خود کم شنا نکرد
پیرم ولی به سوگ جوانی نشسته ام ان روزگار رفته که با من وفا نکرد
در این چمن چه افتی افتاده کز بلا یک غنچه نیز خنده ی دندان نما نکرد
گویی که مرده است برایم زمان حال اینده ای به روی من اغوش وا نکرد
شعری جواب شعر بشیری نگفت او یک بار حق مطلب ما را ادا نکرد