اموزش واژه ها و اصطلاحات رایج در گویش ساوه|اموزش لغات رایج در گویش ساوه در زمان قدیم

اموزش واژه ها و اصطلاحات رایج در گویش ساوه|اموزش لغات رایج در گویش ساوه در زمان قدیم

اموزش واژه ها و اصطلاحات رایج در گویش ساوه

اموزش لغات رایج در گویش ساوه در زمان قدیم

 

بادِرِنگ= خیار سبز درشت که زرد رنگ شده باشد .شاید باده رنگ باشد .یعنی به رنگ باده ،شراب

بادِش کنِی= روده قرمزی که به شکمبه گوسفند وصل است و در قدیم کودکان ان را با دهان می دمیدند و ان را به هوا می کردند.

باراکو= تنبیه بدنی شدید.                      بانگی ری= جوجه قرقی را گویند

باروتِی=زگیل،برجستگی ریزبه اندازه عدس که بر روی دست ظاهر می شودمی گویند هر کس اب برروی گربه بپاشدبه این عارضه دچار می شود

بامبورچه = مشتی که اماده برای ضربه زدن باشد.سقلمه. مثال= بچه اگه ناتولنگی کنی یی بامبورچه خرجت می کنم .ناتولنگ در جای خود معنی شده است.

بَبی = بچه کوچک، نوزاد                               بد جین= تند خو، انکه زود خشمگین می شود،گویند(جینش در امد).

بِجه = فعل امر از جهیدن.یعنی فرار کن .در گویش ساوه از مصدر (بِجِستن) امر و قید می سازند و می گویند (فُلنی بجه بجه می رفت)که صحیح این مصدر جهیدن است.

بُدِلا= ساده لوح ،ادم ساده. این کلمه هیچ ربطی با (بُدلا )عربی ندارد که جمع بدیل و به معنی شریفان و کریمان است.