شعراز سیدمصطفی بشیری| شعر ملامت دنیا |شاعران ساوه
من گریه می کنم نه بر احوال خویشتن زیرا که خنده آیدم از حال خویشتن
از آشناست شکوه ی من تا جفای غیر بشکسته ام به شهپر خود بال خویشتن
از رحمت خدا نشدم ناامید اگر نقش بر آب دیده ام آمال خویشتن
آنان که رفته اند پی فضل علم و فضل دیدند بس ملال به دنبال خویشتن
تا درس علم گفتم و در فقر زیستم افسوس خویش خوردم وامثال خویشتن
دیشب به شعر خواجه زدم من تفالی گشتم ملول تا سحر از فال خویشتن
کوه گنه به دوشم و در وحشت از حساب این خواهش من است ذره ومثقال خویشتن
غسلم بده چنان که بشویی گناه من این خواهش من است ز غسال خویشتن
ای آنکه خوانده اند سریع الرضا تو را آورده ام به پیش تو اعمال خویشتن
یا مرتضی علی(ع) زبشیری شفاعتی
پیش خدا به حق خود وآل خویشتن