دیدی که با من او دم رفتن صفا نکرد حداقل به حال بدم اعتنا نکرد
باعشق زنده ام که از او یادگار ماند عشقی که هیچگاه دلم را رها نکرد
باموج گیسوان تو دریافرو نشست ...
ما فرو رفتیم در دریای بی ژرفای هیچ غوطه ها خوردیم در تحصیل گوهرهای هیچ
دل خوش ازآن بازی طفلانه در کوی گذر داشتیم از سادگی چون قاصدک پروای هیچ
در دبستان های هیچ وروزگاران عبث...
بجز خدای جهان آفرین خدایی نیست صدا صدای خدا وجز این صدایی نیست
به کوه تکیه مکن چون برای تکیه گهت بغیر ذات خدا هیچ اتکایی نیست
اگر رضایت ورضوان دوست دریابی ...
درشبی مهتاب گون مهمان من چشمان توست آسمان پاک ونورافشان من چشمان توست
درکویر جان من جاری شو ای صبح بهار چشمه ی نوش آفرین جان من چشمان توست
در گلستان ادب ثبت است بالفظ دری ...
ماییم که احیا شده ایم از دم عشقت گشتیم به ناز نفست محرم عشقت
آتش به دم نی فتد وزخمه ی بربط وقتی بنوازند به زیر وبم عشقت
چون ما شود آزاد ز خوب وبد دنیا آن...
موسیقی لبان خموشت شنیدنی است آویزه های نرمه ی گوش تو دیدنی است
گنجشگک دلم که پرش را شکسته ای آخر ز روی بام غرورت پریدنی است
هرچند ناز کس نخریدیم ماولی ...
حقیقت چیست؟ آن چیزی که در دنیا نخواهی یافت که سیمرغ بلند آوازه وعنقا نخواهی یافت
طلای خوش عیار وگوهر عشق حقیقی را چو ماهرجا بکاوی خاک را.اصلا نخواهی یافت
چنان...
لحظه های باشکوه آرزو بر باد رفت آن همه شوق شکفتن در بهار از یاد رفت
می سرودم عشق ومی خواندم به آواز بلند آن همه چون باد گشت وآن همه چون باد رفت
دست من کی می رسد بر دانت بی های و هو ...
چشمان تو بادامی ولبهات نباتی است این هر دو برای دل من امر حیاتی است
رنگ رطب است آن لب شیرین شرابی؟ یا در طبق سینه ی من توت هراتی است؟
شمشادی قدتو وقناس قد من ...
شب است وسر زدن ماهتاب تکراری است چه قدر حرف تو وعشق ناب تکراری است
هجوم وحشی موج ونجابت ساحل به پیش دلهره های حباب تکراری است
زیاد فکر نکن دانه های این خرمن...
اشک فرشتگان همه در باره ی دل است دل نیست این به سینه ی من پاره ی دل است
این ربنای مردم همسایه ی خدا تکرار می کنم همه درباره ی دل است
حسی که داده نیمرخ صورتت به من ...
گزارش می دهد از شبنم شاداب.لبخندت روان می سازد ازلب های مردم آب. لبخندت
گمان دارند نقاشان که لبخند ژوکوند است این یقینا چشم بندی کرده در این باب .لبخندت
شده آمار کفر ازدین...